یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۰۳

Moviereview

نقد فيلم

نقد فيلم پلنگ سياه

۲ بازديد

دسته اي از بچه هاي مدرسه (يك كوگلر جوان تخيلي كه شايد در ميان آنها باشد) با يك سبد جعبه شير ، در يك دادگاه حلقه هاي وانت بازي مي كنند. اما در يك آپارتمان بلند در بالاي آنها ، دو راديكال سياه پوست در حال طرح يك سرقت هستند. در مي زند و يكي از اين مردها از سوراخ سوراخ نگاه مي كند: "دو گريس جونز - جوجه ها را نگاه مي كنند - با نيزه!" بقيه صحنه را بازگو نمي كنم ، مگر اينكه توجه داشته باشم كه شروع دو تكرار بسيار متفاوت از اصطلاح "پلنگ سياه" - قهرمان كتاب هاي كميك و سازمان انقلابي ، كه از قضا با فاصله چند ماه از سال 1966 تاسيس شده است - در حال انجام است. به هيچ وجه تصادفي نيست ، و همه مواردي را كه در ادامه مي آيد اطلاع مي دهد.
بله ، پلنگ سياه قسمت ديگر چند ميليون دلاري در حال رونق گرفتن دنياي سينمايي مارول است. اما اين تمام آنچه كه هست نيست. ديگر فيلم هاي ابرقهرماني ايده هاي بزرگي دارند - سه گانه شواليه تاريكي و حق راي دادن مردان ايكس به ميزان كمتري. اما تعهدات آنها در مورد س questionsالات اخلاقي و سياسي مورد نظر آنها نسبتاً اتفاقي و / يا پيراموني بود. استدلالهايي كه پلنگ سياه با خود انجام مي دهد ، در معماري آن اساسي است ، يك ستون فقرات روايي كه از صحنه اول تا آخرين صحنه ادامه دارد.قهرمان داستان البته T’Challa (چادويك بوسمن) پادشاه واكاندا و به عنوان پلنگ سياه محافظ مردمش است. وي كه شهد يك گل عرفاني را نوشيده است ، قدرت بسياري از مردان را دارد. با كت و شلوار بافته شده از ويبرانيوم ضد گلوله ، او تقريباً غيرقابل تخريب است. (اين قسمت مارول است.) در واقع ، واكاندا خود بر اساس نعمت يك شهاب سنگ حامل ويبرانيوم - قوي ترين فلز روي زمين - ساخته شده است كه هزاره پيش به آفريقا برخورد كرده است. واكاندا از لحاظ فني فراتر از روياهاي ملت هاي ديگر پيشرفته است ، خود را از جهان در پشت يك جنگل باران وهمي رد مي كند. تا آنجا كه بقيه جهان مي دانند ، اين كشور "يك كشور جهان سوم است - منسوجات ، چوپانان ، لباس هاي جالب".
تمدني پيشرفته آفريقايي ، در انزوا و رشد ، دست نخورده از جنگ يا استعمار ، رشد مي كند: اين اولين ديدگاه جايگزين جهان است كه كوگلر كشف مي كند ، اما نه آخرين و نه جذاب ترين است.
به عنوان پادشاه جديد - پدرش در فيلم كاپيتان آمريكا: جنگ داخلي كشته شده است ، فيلمي كه براي اولين بار پلنگ سياه را معرفي كرد - T'Challa توسط خانواده ، همكاران و رقبا مورد حمايت قرار مي گيرد و گاهي اوقات مانع آن مي شود: خواهر كوچك ترش ، شوري (لتيتيا رايت) ، يك نابغه تكنولوژي زودرس كه حتي از توني استارك هم سبقت مي گيرد. مادر سلطنتي او ، راموندا (آنجلا باست) ؛ كشيش اعظم پادشاهي ، زوري (جنگل ويتاكر) ؛ رئيس آشفته يك قبيله ياغي ، M’Baku (وينستون دوك) ؛ بهترين دوست و رئيس مرزبان ، T’Challa ، W’Kabi (Daniel Kaluuya) ؛ سرلشكر او و رئيس Dora Milaje ، يك محافظ افتخاري سلطنتي كاملا زن ، Okoye (دانايي گوريرا). و شعله سابق او ، ناكيا (Lupita Nyong’o) ، كه همچنين يك مامور مخفي براي Dora Milaje است.
هنگامي كه ما براي اولين بار با ناكيا ملاقات مي كنيم ، او در حال مخفي كردن است تا حلقه قاچاقچيان انسان را كه در نيجريه فعاليت مي كنند ، از بين ببرد. (وقتي T'Challa "او را از دست قاچاقچيان" نجات مي دهد ، گفتگو نمي كند: "اينجا چكار مي كني؟ رسالت من را خراب كردي!") تجربه ناكيا در كشورهاي فقير ، همسايه باعث شده وي سياست پنهان كاري واكاندا را زير سوال ببرد و انزوا به هر حال ، به آنچه مي توانند ثروت و دانش ملت آنها در جهان و به ويژه در آفريقا انجام دهند ، فكر كنيد. او به T’Challa مي گويد: "واكاندا به اندازه كافي قدرتمند است كه به ديگران كمك كند و از خود محافظت كند." اين چشم انداز دوم كوگلر است: يك كشور آفريقايي كه مي تواند به عنوان چراغ اميد - درمان بيماري ها ، ارائه كمك هاي خارجي ، پذيرش پناهندگان - در سراسر قاره و فراتر از آن عمل كند.
انزوايي كه ناكيا اكنون زير سال مي برد ، فقط يك بار قبل از آن به خطر افتاده است. در اوايل دهه 1990 ، يك تاجر اسلحه در آفريقاي جنوبي به نام اوليس كلائو (اندي سركيس ، براي يك بار ظاهر شدن در بدن و نه حركت گرفتن) ، با كمك يكي از انقلابيون كه در اوكلند ملاقات كرديم (يك استرلينگ K. براون غم انگيز و عالي) بود. ، به مرز واكاندا نفوذ كرد و با يك انبار كوچك ويبرانيوم فرار كرد.
اما تهديدهاي جدي تري اكنون به چشم مي خورد. Klaue كار خود را با اريك "Killmonger" Stevens (Michael B. Jordan) ، يك سرباز مرموز سياه پوستان آمريكايي كه در زمينه ترور و بي ثبات سازي رژيم آموزش ديده است ، آغاز كرده است. و كيلمونگر ديدگاه سوم ميراث بالقوه ژئوپليتيكي واكاندا را ارائه مي دهد: به عنوان پيشتاز يك انقلاب جهاني براي وارونه سازي نظم نژادي موجود. با استفاده از فن آوري و سلاح هاي واكاندا ، شورشيان از آفريقا تا اوكلند ، مي توانند با موفقيت عليه شكنجه گران (در درجه اول سفيدپوست) خود قيام كنند. كيلمونگر اعلام كرد ، "جهان در حال تغيير است و اين بار ما در اوج خواهيم بود" ، و با كنايه از لبه چاقو اضافه كرد ، "خورشيد هرگز بر امپراتوري واكاندا غروب نخواهد كرد!"

نقد فيلم بازي تاج و تخت

۲ بازديد

بررسي سريال هاي تلويزيونيپادشاه بودن خوب است ... يا ملكه است؟
به نظر مي رسد ، نشستن بر تخت آهنين وستروس نه چندان خوب است بلكه راه خوبي براي مرگ است.
اجراي هشت فصل پرهياهوي بازي تاج و تخت HBO اكنون به طور رسمي و تا حدودي به معناي واقعي كلمه در كتاب ها موجود است. در حالي كه نويسنده اصلي جورج آر آر مارتين همچنان در تلاش براي تهيه جلد شش از مجموعه آهنگ هاي آتش و يخ خود است ، مجموعه HBO با كسي پايان يافت كه مقبره اي عظيم با عنوان آواز آتش و يخ را جلوي دست جديد وستروس (نوعي از نسخه قلمرو وزير امور خارجه).
با توجه به اينكه اين بازي اكنون در سيستم عامل هاي جريان و در نهايت DVD پخش مي شود و ، چه كسي مي داند ، شايد در آخرين كتاب هاي مارتين ، اجازه دهيد هيچ نكته اي در اينجا ارائه نكنيم. در عوض ، بياييد به راحتي تأييد كنيم كه جنگ براي تخت آهنين همانطور كه هرگز در تلويزيون ديده ايم ، هرج و مرج و كشمكش قدرت است.
بسياري از افراد مي خواستند در طول اجراي نمايش بر روي تخت آهنين بنشينند. دقيقاً چند؟ همانطور كه ملكه سرسي لنيستر يك بار گفت ، "من حساب خود را از دست داده ام." جنگ ها و جنگ ها و گاه و بي گاه صلح ، جنگ هاي بيشتري به دنبال داشت. و به نظر مي رسيد كه هر كس با يك قلعه يا ناوگان كشتي مي خواهد در اين عمليات شركت كند. بازي در بازي تاج و تخت همانطور كه تصور مي كنيد يك مسابقه وحشيانه بود.
نرويد وستروس ، مرد جوانشاكيان شامل چندين نفر از اعضاي خانواده لنيستر بودند. آنها ثروتمند ، قدرتمند و بي رحم هستند. دو نفر از فرزندان سرسي قبل از نابودي نابهنگام و ناراحت كننده خود مدت كوتاهي قدرت را در دست داشتند. مشروعيت آنها شايد مورد ترديد بود ، زيرا آنها محصولي از رابطه نامحرم سرسي با برادر خيمه بودند. سرسي خود در پي مرگ آنها تاج و تخت را به دست گرفت و سرانجام ادعا كرد قدرتي را كه آنقدر آرزو داشت.
اما حتي در حالي كه تعداد مدعيان طي سالها كاهش يافت ، لنيسترها هنوز هم رقيبان خود را داشتند. دنريس تارگرين ، يك تبار زيبا از آخرين سلسله غاصب وستروس ، بود كه اتفاقاً چند اژدها (نسخه موشك هاي هسته اي اين جهان فانتزي) را به فرماندهي خود داشت. بچه هاي خانه وينترهولد ، رقباي بزرگ لنيسترز ، همچنان (به نظر مي رسد بعيد به نظر مي رسد) نفس مي كشند. تيريون ، برادر درخشان سرسي (در صورت جلب رضايت) ، بيعت ها را به همان اندازه كه جام شراب خود را پر مي كرد تغيير مي داد. و هنگامي كه نمايش به زودي خاتمه يافت ، به نظر مي رسيد كه جون اسنو يك فرد فرومايه بهترين ادعاي وراثتي را بر تخت سلطنت هركسي داشته است.
طوفان مطالببازي تاج و تخت از زمان The Sopranos بالاترين نمايش تلويزيوني از كانال كابل حق بيمه و شايد تحسين برانگيزترين رفتار درباره يك حماسه فانتزي از زمان حماسه ارباب حلقه هاي برنده اسكار پيتر جكسون بوده است. همچنين براي HBO بسيار جذاب بوده است. زمان پخش اولين فصل 8 توسط حداقل 17.4 ميليون نفر تماشا شد. گزارش شده است كه اين فينال يك ركوردشكن براي شبكه حق بيمه بود و 19.3 ميليون بيننده را در داخل كشور جذب كرد. برخي تخمين مي زنند كه بازديد بين المللي ممكن است در بالاي 100 ميليون بيننده قرار داشته باشد. و اين رقم حتي تعداد بي شماري را كه احتمالاً نمايش را دزدي مي كنند به حساب نمي آورد: Game of Thrones نيز به طور مرتب به عنوان غيرقانوني ترين سريال بارگيري شده در جهان ذكر مي شود.
برخي مي گويند ، در اين عصر تلويزيون و مخاطبان پراكنده ، بازي تاج و تخت آخرين نمايش عالي آب سردكن است - برنامه اي كه به نظر مي رسيد همه در حال تماشاي آن هستند و مي خواهند درباره آن صحبت كنند.
اما همانطور كه در مورد خود نمايش رخ مي دهد ، ظاهر مي تواند فريبنده باشد - و خطرناك است.
تاج و تخت ، عليرغم استفاده آزادانه از تاج و شمشير بازي و شخصيت هاي خشن و ريش دار ، از يك فانتزي تالكينسك كه داراي قهرماناني نجيب است كه براي اهداف بالاتر مبارزه مي كنند ، فاصله زيادي داشته است. نمايش HBO به طور مداوم مطالعه اي بدقلق ، كثيف و بدبينانه از رابطه جنسي ، سياسي و دسيسه هاي خانوادگي ارائه كرده است - جايي كه همه در عشق و جنگ كاملاً منصفانه است و در اولين فصل با افتخارترين شخصيت (ند استارك) گردن زده شد.
در اطراف تخت آهنين ، عزت نسبي است. در سرزميني كه نجيب زاده اي با دختران خود ازدواج مي كند و پسران تازه متولد شده خود را به نوعي قرباني كردن در جنگل ترك مي كند ... سرزميني كه پادشاهان براي جشن گرفتن "نامگذاري روز" خود خواستار حملات مرگبار گلادياتور هستند - سرزميني كه صاحبان روسپي خانه ها "به آرامي "تهديد به فروش فاحشه ها به مشتريان ساديست اگر اين زنان رفتار نكنند ، افرادي كه صرفاً تقلب مي كنند ، نقشه مي كشند و مي خوابند در مقايسه با آنها تقريباً مناسب و معقول به نظر مي رسند.
بازي تاج و تخت حركات گاه به گاه افتخارآميز يا اقدام معصومانه يا حتي نشخوار كلامي را به بينندگان داده است. اما اين مجموعه با وجود همه لورهايش ، هميشه نگاهش را به محشور در ما معطوف كرده است ، نه فرشته. سياست بي رحمانه است. مردان وحشي هستند. و زنان ، غالباً به عنوان برهنه ، شياطين تبعيت جنسي رفتار مي كنند (اين واقعيت را تأييد مي كنند كه با پايان يافتن سريال ، كاملاً واضح است كه قدرتمندترين شخصيت هاي نمايش زن هستند).
حتي منتقدان جريان اصلي مدت هاست كه اين نمايش را به دليل رفتارهاي زننده و زننده آن با تحسين فراوان نشان مي دهند ، و آن را مرتباً به دليل "جنسيت" اش سرزنش مي كنند - يعني عادت اين است كه شخصيت ها بارهاي مهم اما غير از اين را بخوانند

نقد فيلم دزدان دريايي كارائيب

۳ بازديد

هنگامي كه ديزني براي اولين بار اعلام كرد قصد دارد يك فيلم داستاني از سفر دزدان دريايي كارائيب خود بسازد ، دليل كمي براي انتظار چيزي بيشتر از گرفتن پول سريع و چند فرصت تبليغاتي متقابل ديزني لند وجود داشت. براي تعجب همه ، Gore Verbinski در سال 2003 "دزدان دريايي كارائيب: نفرين مرواريد سياه" يك قطعه الهام گرفته از سرگرمي هاي پاپ كورن مدرسه قديمي بود. باهوش تر ، سرگرم كننده تر و اساساً خطرناك تر از آنچه كه حقش بود.
اكنون ، با گذشت 14 سال و چهار فيلم ، سرانجام حق راي دادن "دزدان دريايي" دقيقاً همان چيزي را كه انتظار داشتند عوام فريب در تمام مدت ، ارائه كرد. يواخيم رونينگ و اسپن سندبرگ با عنوان "دزدان دريايي كارائيب: مردان مرده هيچ قصه اي نمي گويند" با داشتن تنها ضعيف ترين آثار جرقه اي كه اين ايده يك بار نا اميد كننده را به يك شركت تقريباً چهار ميليارد دلاري تبديل كرده است ، يك تمرين مزدورانه و از نظر بصري براي نگهداري نام تجاري است. . حق راي دادن با هر قسمت پي در پي ، مقداري از درخشش خود را از دست داده است ، اما هيچ وقت فيلم "دزدان دريايي" اين احساس غير ضروري ، اين فرم دلسرد كننده را احساس نكرده است. مطمئناً درآمد كسب خواهد كرد و زمان انتظار براي سواري نام آور آن در پارك هاي ديزني در سراسر جهان افزايش مي يابد. اما با توجه به كيفيت برخي ديگر از حق راي دادن در ناوگان ديزني ، "دزدان دريايي" اگر انتظار دارد سفرهاي آينده را ببيند ، بايد وضعيت دريايي خود را به مراتب بهتر كند.
پس از پيروزي "مرواريد سياه" ، دو دنباله كارگرداني شده توسط Verbinski هرچه بيشتر نفخ مي كشيدند و با افسانه هاي كد خودشان وسواس مي ورزيدند. فيلم چهارم ، به كارگرداني راب مارشال ، در برخي از تمايلات سنگين تر پيشينيان خود مهار شد ، اما به نظر مي رسيد حق راي دادن را جايي براي رفتن باقي نمي گذارد. از اين رو ، استوديو به "راه اندازي مجدد نرم" متوسل شده است ، كه در اين مورد به معناي تقليد از ساختار و ضربات داستاني قسمت اول سريال است كه بازده قابل توجهي كاهش يافته است.
جاني دپ بار ديگر به عنوان يك قهرمان و كميك كميك ، نقش خود را به عنوان يك كاپيتان جك اسپارو ، يك دزد دريايي مست ، حلال و به طور پراكنده قابل رمزگشايي تكرار مي كند. عملكرد او در اينجا از دو يا سه گردش قبلي بهتر و بدتر نيست ، هرچند آنچه كه يك بار رويكردي هرج و مرج بود شروع به احساس كلاه كمي قديمي مي كند ، مانند يك كميك استندآپ كه براي تشويق به رسميت شناختن به جاي خنده .
(يكي مردد است كه خيلي عميق به رسوايي هاي خارج از صفحه دپ بپردازد ، اما يك عامل اصلي در موفقيت "دزدان دريايي" روشي بود كه اسپارو به عنوان محبوب ترين شخصيت مذهبي هاليوود در اوايل سال 2000 مخلوط كرد و شهرت دپ را مثال زد. اكنون كه چهره عمومي او كمتر گلگون است ، تماشاي مخاطب در مورد ويژگيهاي خاص او ممكن است كمتر بخشنده باشد.)
بار ديگر ، گنجشك فيلم را شروع به تلاش براي ايجاد يك دزدكي مي كند ، و متعاقباً با اعدام قريب الوقوع به دست برخي از سربازان فروتن انگليسي روبرو مي شود. و يك بار ديگر ، او با دو جوان پيكان مستقيم آشنا مي شود. اين بار ، ياران او هنري ترنر (برنتون توايتس) ، پسر سه گانه اول ويل ترنر (اورلاندو بلوم) و اليزابت سوان (كيرا نايتلي) هستند. و كارينا اسميت (كايا اسكودلاريو) ، منجمي سركش ، پروتمن-فمينيست متهم به جادوگري. فيلم به اين دو چيز كم ارزش براي بازي مي بخشد ، اما با توجه به شباهت هاي ظاهري گسترده و نوع شخصيت هاي تقريباً يكسان آنها ، دشوار است كه بازي هاي Thwaites و Scodelario را با بازي بلوم و نايتلي در "دزدان دريايي" اول مقايسه نكنيم ، و مقايسه آنها هيچ لطفي براي آنها ندارد. .
برنامه ريزي دقيق هرگز در زمره فضايل فيلم هاي "دزدان دريايي" نبوده است ، بنابراين كافي است بگوييم كه هر سه دليل مختلفي براي جستجوي MacGuffin اصلي فيلم دارند: Trident of Poseidon ، كه قدرت خنثي كردن نفرين ها را دارد. در راه آنها يك گروه ترسناك از ملوانان ارواح اسپانيايي به سرپرستي "ال ماتادور دل مار" ، كاپيتان آرماندو سالازار (خاوير باردم) وجود دارد كه به زودي كاپيتان باربوسا (جفري راش) از گنجشك گنجشك به او ملحق مي شود. موضوعات قابل توجه ترين جلوه هاي تصويري فيلم ، برخي از اشخاصي كه تا حدودي مثله شده سالازار هستند ، وحشتناك به نظر مي رسند ، در حالي كه برخي ديگر مانند شخصيت هاي Playstation 2 كاملاً بافر نيستند.
به همين سادگي ، "مردگان هيچ قصه اي نمي گويند" اوضاع تهاجمي ناخوشايندي در سينما نيست. يك صحنه اوليه با سرقت غيرمعمول بانكي كاملاً صحنه دار و سرگرم كننده است و يك علامت عظيم تماشايي ايجاد مي كند كه فيلم ديگر تهديد به رسيدن به آن نمي كند. گلشيفته فراهاني بازيگر درخشان ايراني آن را به عنوان يك جادوگر حنائي كه به شدت حنايي كرده است ، به راحتي از بين مي برد. پل مك كارتني كمي به عنوان يك دزد دريايي به نام عمو جك مشاركت دارد ، كه از اين نظر جالب است كه شما را متوقف مي كند و فكر مي كند ، "سلام ، اين پل مك كارتني است." سگكها شسته مي شوند ، و انجام آنها مخدوش است.
اما به ندرت مي توان فردي را در خيال دزدان دريايي سالم كه قبلاً دليل حق راي دادن حق راي دادن بود ، درگير كرد - در واقع ، اگر عكسهاي گسترده گاه به گاه از اقيانوس با شيريني ديجيتالي نبود ، فراموش كردن فيلم حتي آسان روي آب قرار دهيد اين عجيب است با توجه به فيلم قبلي رونينگ و سندبرگ ، "كان-تيكي" نامزد اسكار ، تقريبا به طور كامل...

نقد فيلم فرار از زندان

۲ بازديد

حتي هواداراني كه از فصل هاي آخر سريال "Prison Break" دور شده اند ، احتمالاً نسبت به سريال غيرقابل احتمالي علاقه خاصي دارند. فصل اول پيش فرض غيرمعمول خود را جفت كرد - برادري خواهر و برادر و يك باند زنداني ناشايست خود را از زندان بيرون مي كشد ، بخشي از آن به لطف يك نقشه پيچيده خال كوبي شده بر روي بدن او - با يك بازيگر خوب انتخاب شده كه مي دانست چگونه بهترين استفاده را از مباني پوچ و عمل محور را نشان مي دهد. دومنيك پورسل و ونتورث ميلر برادراني را كه بازي مي كردند به روشهاي موفقي ، بدون توجه به شرايطي كه در آن قرار داشتند ، ايجاد كردند و بازيگران رابرت كنپر ، پل آدلشتاين و سارا وين كاليز ، بازي هاي جذاب و معتبري را به نخ ماجراجويي ملودراتيك اضافه كردند.
بنابراين جاي تعجب است كه بازگشت "فرار از زندان" از اين همه پتانسيل كمي بهره مي برد و يك حماسه حبس را ارائه مي دهد كه به نوبه خود مكانيكي ، ناخوشايند و بيش از حد پيچيده است.
بنا به دلايلي كه به روايت اضافه نمي شود - و از چند جهت منجر به كم شدن آن مي شود - اكثر اقدامات پيرامون تلاش امسال براي بيرون راندن از زندان در يمن ، در م institutionسسه اي بسيار غرق و دلگير است. اين باعث مي شود زندان قبلي برادران مانند يك مركز آبگرم سطح بالا به نظر برسد. اگر هر يك از شخصيت هاي جديد به ياد ماندني بودند يا حداقل منحرف مي شدند ، يا دلايل قانع كننده اي براي حضور مايكل اسكوفيلد (ميلر) در آنجا وجود داشت شايد تغيير اين مكان ارزش داشته باشد. اما ماجراهاي مرموز مايكل مبهم نگه داشته مي شود ، و علي رغم اين واقعيت كه ميلر عملكرد معمولاً كاريزماتيك خود را ارائه مي دهد ، دشوار است كه بتوانيد علاقه زيادي راجع به اينكه چرا در آنجا است و با چه كسي همراه است ، جلب كنيد.
برادر اسكوفيلد ، لينكلن باروز (پورسل) ، خواهر و برادر خشن تر ، به طور طبيعي در نهايت تلاش مي كند تا برادرش را آزاد كند ، و داستان هاي او حتي تاريك تر مي شوند. در يك لحظه ، زني كه به لينكلن كمك مي كند توسط يك تروريست داعش مورد حمله قرار مي گيرد - و اين بعد از آن است كه مرد او را تهديد كرده و او را مورد ضرب و شتم قرار داده است. مجموعه اي از شخصيت هاي كارتوني و مسئله دار خاورميانه "فرار از زندان" را سنگين مي كند و به تلاش هاي آن براي ايجاد حركت واضح به جلو كمك نمي كند.
بهترين چيز در مورد سري جديد بازي هاي رنگارنگ از Knepper و Adelstein است كه به ترتيب نقش T-Bag و Paul Kellerman را دارند. آنها همچنان رويكردهاي درستي را به شخصيت هاي سرقت صحنه خود ارائه مي دهند ، و به ويژه كنيپر هر بار كه ظاهر مي شود يك معالجه است. او حواسش را به برخي از جنبه هاي فصل جديد كه چندان منطقي نيستند (مثلاً به نظر مي رسد لينكلن كم و بيش شكسته است ، اما به نوعي منبع مالي بي پايان را پيدا مي كند كه براي تأمين اعتبار عمليات يمن به آن نياز دارد). C-Note (Rockmond Dunbar) و Sucre (Amaury Nolasco) نيز حضور دارند ، اما در سه ساعت اول توجه زيادي به آنها نمي شود.
ظاهراً دلايلي وجود دارد كه اسكوفيلد - كه در پايان اولين اجراي "Prison Break" كشته شده بود ، زنده است و در زنداني در نيمه راه دنيا زخمي شده است. اما اين تجسم جديد باعث نمي شود كه اين رمز و رازها به همان اندازه دلهره آور باشند كه از اعتماد به كليشه هاي ناگوار ، جو غالباً ناخوشايند و چرخش هاي غير استثنايي غافل شوند. "فرار از زندان" در بهترين حالت زماني است كه يك جبهه فرار با چند شخصيت و روابط با انرژي و بافت است ، اما ساخت اين شيار بسيار دشوار است.

نقد فيلم هري پاتر و زنداني آزكابان

۲ بازديد

آنچه والدين بايد بدانندوالدين بايد بدانند كه هري پاتر و زنداني آزكابان ، سومين فيلم از مجموعه خارق العاده هري پاتر است كه با گروه هاگوارتز بزرگ مي شود. مضامين تاريك تر ، خطر شديدتر است و تصاوير برخي از موجودات جادويي گروتسك و هالووين است. در بيشتر سال تحصيلي ، هري معتقد است كه او براي مرگ مشخص شده است و توسط يك زنداني فرار او را لك مي زند. او همچنين با موجودي از بدترين كابوس هاي بچه ها مي جنگد: دمنتورها موجوداتي شناور سياهپوش هستند كه خوشبختي را مي مكند و از بدترين ترس شما تغذيه مي كنند ، به همين دليل هري با ديدن آنها صداي آخرين جيغ مادرش را مي شنود. اگرچه اين مسئله براي بينندگان جوان و حساس مي تواند دشوار باشد ، اما نقطه روشن آن درس بوگارت در دفاع در برابر هنرهاي تاريك است. بوگارت ها مي توانند تبديل به چيزي شوند كه فرد از آن بيشتر مي ترسد ، اما بچه ها ياد مي گيرند فرياد بزنند "مسخره!" و آن را به چيزي براي خنديدن تبديل كنيد.
نمي دانيد آيا هري پاتر و زنداني آزكابان براي بچه هاي شما مناسب است؟
والدين: تنظيمات برگزيده را تنظيم كرده و توصيه هاي مناسب سن را با Common Sense Media Plus دريافت كنيد. همين الان ملحق شويد، همين الان بپيونديدداستان چيه؟در هري پاتر و زنداني آزكابان ، وقتي نزديكانش دورسلي ها بيش از حد براي هري زياد باشند ، جادوگر عصيان 13 ساله وسايل خود را جمع مي كند و مي رود. به زودي او براي سومين سال بازگشت به مدرسه هاگوارتز است. موجودات ترسناكي به نام دمنتورس ، نگهبانان زندان جادوگر آزكابان ، در جستجوي اولين زنداني فرار شده ، سيريوس بلك ، كه والدين هري را به ولدمورت خيانت كرد و ممكن است براي كشتن هري در راه هاگوارتز باشد ، در كمين محوطه مدرسه هستند. استاد جديد دفاع در برابر هنرهاي تاريك ، پروفسور لوپين (ديويد تويليس) ، با هري دوست مي شود ، در حالي كه هاگريد (رابي كلترن) اكنون كلاس مراقبت از موجودات جادويي را آموزش مي دهد و دانش آموزان را با يك هيپوگريف (نوعي پرنده / اسب پرواز) آشنا مي كند. . در همين حال ، معلم پيشگويي پيشگويي ، سيبيل Trelawney (اما تامپسون) ، پيش بيني خطر بسيار نزديك است. وقتي هيپوگريف دشمن هري ، دراكو مالفوي (تام فلتون) را زخمي مي كند ، به كساني كه با رئيس دانشگاه ، پروفسور دامبلدور (مايكل گامبون) مخالفت مي كنند ، مهمات مي دهد. جادوگر به اعدام محكوم مي شود. نگهبانان آزكابان به نام دمنتورس به هوگوارتز آمده اند و به دنبال بلك مي گردند و هر بار هري آنها را مي بيند غش مي كند. آنها هرگونه فكر خوشحال كننده از مردم را در مسير خود حل مي كنند ، و هري ، كه غم و اندوه بيشتري را نسبت به ديگران در كلاس خود شناخته است ، آسيب پذيرترين است. هري بايد راهي براي نجات هيپوگرافيك پيدا كند و از خود در برابر بلك ، دمنتورها و حتي يكي از معلمانش كه راز خطرناكي دارد ، محافظت كند. دوست او هرميون نيز يك راز دارد - او چگونه به تمام كلاسهاي اضافي خود مي رود؟ پاسخ كمك اضافي است كه هري براي نجات جان انسانها نياز دارد.

آيا هر نوع خوبي است؟هري پاتر در اين فيلم سوم بر اساس مجموعه كتاب هاي محبوب جهاني 13 ساله است و به نظر مي رسد خود فيلم با مضامين تيره تر ، تصاوير تاريك و احساسات تاريك تر ، در حال ورود به دوره نوجواني است. دو فيلم اول توسط كريس كلمبوس با طراحي توليد درخشان و دقت دقيق در جزئيات كارگرداني شده بود و اطمينان حاصل مي كرد كه طرفداران پرشور كتاب خوشحال هستند - اما با خيال راحت بازي مي كنند.
براي هري پاتر و زنداني آزكابان ، كلمبوس به عنوان تهيه كننده باقي ماند ، اما كارگردان جديدي به نام آلفونسو كوارون وجود دارد ، كه كار قبلي او قدرت بصري وحشيانه (انتظارات بزرگ) و حساسيت زياد در كار و تصوير كردن از كودكان را نشان داده است (A Little پرنسس) و نوجوانان (Y Tu Mama Tambien). او بهترين فيلم هاي اول Potter را حفظ كرده و آن را با چشم انداز عالي خود غني كرده است و كاملاً با لحن داستان و پيچيدگي روزافزون مضامين و شخصيت ها مشبك مي شود. سومين سري تاريك تر از دو مورد اول است ، اما داراي همان ويژگي هاي جادويي است كه طرفداران پاتر عاشق آن هستند.

نقد فيلم هري پاتر و اتاق اسرار

۲ بازديد

اولين فيلم راه اندازي شد و اين يكي بازدهي است. "هري پاتر و اتاق اسرار" تمام توضيحات مربوط به جادوگري را پشت سر مي گذارد و به سرعت در ماجراجويي فرو مي رود كه در اولين فيلم هري پاتر تاريك تر و ترسناك تر از هر چيز ديگري است. همچنين ثروتمندتر است: دومين سري برنامه ريزي شده هفت فيلم پاتر ، سرشار از اختراعات و ايده هاي جديد است و به نظر مي رسد مدرسه هاگوارتز آن در جلوي چشمان ما به جهاني بسنده مي كند كه بتواند رازهاي غيرقابل انكار را پنهان كند.طراح توليد استوارت كريگ است كه از "هري پاتر و سنگ جادو" برمي گردد. او دنيايي را در اينجا ايجاد كرده است (راهي براي بيان آن وجود ندارد) ، جهاني كاملاً تحقق يافته با تمام جزئيات شلوغ ، به طوري كه حتي گوشه هاي صفحه نيز جذاب هستند. اين يكي از نادرترين فيلم هاي اخير است كه مي توانيد با خوشحالي صدا را خاموش تماشا كنيد ، فقط براي لذت بردن از صحنه هاي او ، لباس هاي جوديانا ماكوفسكي و لندي هممينگ ، و جلوه هاي بصري (مسابقه كوييديچ حتي سه بعدي تر به نظر مي رسد ، شخصيت ها در سراسر ميدان وسيع حركت مي كنند ، زيرا هري خود را به طور جدي توسط Malfoy بد دهن تهديد مي كند).
اين بار سه شخصيت جديد وجود دارد ، يكي دلپذير ، يكي مغرور ، يكي بدخواه. پروفسور اسپروت (ميريام مارگوليس) در دانشكده زيست شناسي است و در كلاس خصوصيات عجيب گياه ماندراك تدريس مي كند كه توسط دانشجويان جان دون كه با نمادهاي اضافي ماندارك كه فقط در كلاس به آنها اشاره مي شود ، بسيار جالب توجه است. . هرچه اطلاعات بيشتري در مورد ماندراك ها داشته باشيد ، كلاس خنده دارتر Sprout است.
او علاوه بر اين لذت بخش است. عضو هيئت علمي جديد و متكبر ، با بازيگري بسيار زيبا ، گيلدروي لاكهارت (كنت براناگ) ، نويسنده زندگينامه من جادويي است كه خود را يك جادوگر تمام عيار مي داند اما طلسم بهبود بازوي شكسته هري نتايج ناخوشايندي دارد. و سپس لوسيوس مالفوي (جيسون آيزاكز) ، پدر دراكو متكبر ، وجود دارد كه فكر مي كند فقط بايد از اصول كلي متنفر باشد.

آنچه در اينجا در حال توسعه است ، واضح است كه يكي از مهمترين امتيازات تاريخ فيلم است ، مجموعه اي از فيلم ها كه تمام پيشرفت هاي انيميشن با كمك رايانه را تثبيت مي كند ، كه به كار خلاقانه خارق العاده J.K پيوند دارد. رولينگ كه دنيايي اسطوره اي به بزرگي "جنگ ستارگان" خلق كرده اما با ذكاوت و انسانيت بيشتري پر شده است. اگرچه جادوگر جوان هري پاتر به طور اسمي قهرمان است ، اما فيلم دوران طلايي ساخت فيلم را به ياد مي آورد ، وقتي شخصيت هاي زنده و فرعي بوم را شلوغ مي كردند. داستان در مورد شخصيت ها ، تاريخچه هاي شخصي و عجيب و غريب بودن است ، نه در مورد يك ابرمرد فوق العاده كه داستان را با وزن خودخواهانه خود خرد مي كند.
در فيلم جديد ، هري (دانيل ردكليف ، قد بلندتر و با صداي بلندتر) با دوستانش رون ويزلي (روپرت گرينت) و هرميون گرنجر (اما واتسون ، در مراحل اوليه كودكي) برمي گردد. به نظر مي رسد كه آنها گاهي در ميان رازهاي نگران كننده هوگوارتز تنها هستند ، جايي كه حتي معلمان ، حتي مدير آگوست آلبوس دامبلدور (ريچارد هريس) ، حتي اساتيد فرهيخته اسنپ (آلن ريكمن) و مك گوناگال (مگي اسميت) ، حتي هاگريد برجسته به نظر مي رسد غول (رابي كلترن) از رازهاي ترسناك مدرسه بسيار پريشان و كمي ترسيده باشد.
آيا واقعاً اتاق اسرار در جايي از انبوه توده هاگوارتز پنهان شده است؟ آيا فقط مي توان آن را از اولاد سالازار اسليترين ، شرورتر از بنيانگذاران مدرسه ، باز كرد؟ آيا حاوي هيولاست؟ آيا هيولا قبلاً فرار كرده است و آيا فلج كردن برخي از دانش آموزان كه اجساد متحجر آنها در راهروها ديده مي شود و اجساد آنها هنوز در يك لحظه به يخ زده منتقل شده است ، مسئول است؟ آيا پاسخ اين س questionsالات از حوادث سالها پيش ناشي مي شود ، زماني كه حتي دامبلدور باستان (به طرزي محدود) جوانتر بود؟ و آيا دفترچه خاطرات يك دانش آموز سابق به نام تام مارولو ريدل - كتابي كه هيچ چيزي در آن نوشته نشده است ، اما صفحات آن با يك دست نوشته شبح به سوالات پاسخ مي دهد - سرنخ هاي مورد نياز هري و دوستانش را ارائه مي دهد؟ (پاسخ به همه موارد فوق: احتمالاً.) اين معما را مي توان در يك فيلم معمولي و معمولي با شخصيت هاي سرگردان در راهروهاي سنگي قديمي حل كرد ، اما يكي از لذت هاي كارگرداني كريس كلمبوس براي "هري پاتر و اتاق اسرار" چقدر زنده است از نظر بصري اين فيلمي است كه به هر اعتراضي نسبت به انيميشن رايانه اي با مناظر باشكوه يا وحشتناك پاسخ مي دهد كه به طرز قانع كننده اي با اكشن تركيب مي شود. به نظر مي رسد كه هاگوارتز از زمان فيلم اول ، از يك نوع خانه بزرگ روستايي به يك وسيله برجسته و برجك ، اتاقهاي وسيع و گذرگاههاي پيچيده بي پايان ، سالن هاي سخنراني و آزمايشگاه هاي علمي ، به همان اندازه كه در زير زمين پنهان شده است ، رشد كرده است . حتي بازي كوئديچ در يك استاديوم بزرگتر برگزار مي شود (شايد فارغ التحصيلان ثروتمند سخاوتمند بودند؟). در حقيقت ، زمان هايي وجود دارد كه به نظر مي رسد دامنه هاگوارتز به حوزه گورمنگهست نزديك مي شود ، بناي بي حد و حصر سه گانه مروين پيك كه شايد يكي از الهامات رولينگ بود.

نقد فيلم هري پاتر و سنگ جادو

۲۲۵ بازديد

"" هري پاتر و سنگ جادو "يك فيلم ماجراجويي با خون سرخ است ، از هوا مي چكه ، پر از روح وحشتناك و متعالي است و به طرز شگفت انگيزي به رمان وفادار است. بسياري از مسائل ممكن است اشتباه پيش برود ، و هيچ يك از آنها : فيلم كريس كلمبوس يك داستان كلاسيك جذاب است كه در مورد داستاني كه يك چالش دلهره آور بود عدالت كامل را رعايت مي كند. رمان جي كي رولينگ عضلاني و زنده بود و خطر اين بود كه فيلم همه چيز را خيلي زيبا و نوازش مي كند. t. مانند "اينديانا جونز" براي بينندگان جوان ، اين يك داستان پاره پاره از ماجراجويي فراطبيعي را روايت مي كند ، جايي كه شخصيت هاي رنگارنگ و عجيب و غريب با چيزهاي ترسناك مانند يك سگ سه سر ، يك گودال از شاخك هاي معروف به دام شيطان و جاودانه دو چهره كه خون تك شاخ مي نوشد ترسناك است ، بله ، اما خيلي ترسناك نيست - فقط به اندازه كافي ترسناك است.
تبليغات

سه كودك با روحيه و با روحيه روشن ، مركز فيلم را پر مي كنند. دانيل ردكليف نقش هري پاتر را بازي مي كند ، او عينك گرد دارد و مانند همه شخصيت هاي جوان او همانطور كه تصور مي كردم بسيار به نظر مي رسد اما كمي بزرگتر است. او يك بار در بي بي سي نقش ديويد كاپرفيلد را بازي كرد و اينكه آيا هري قهرمان زندگي خودش در اين داستان خواهد بود ، در ابتدا جاي ترديد دارد.
هري كه به عنوان يك ريخته گري در آستان حومه شهر سپرده شده بود ، توسط عمه و عموي خود به عنوان يك رابطه ضعيف تربيت مي شود ، سپس توسط كولاك نامه احضار مي شود تا دانش آموز مدرسه هاگوارتز ، يك Oxbridge براي جادوگران شود. اولين نگاه اجمالي ما به هاگوارتز جلوه هاي ويژه فيلم را تنظيم مي كند. گرچه رايانه ها مي توانند هر چيزي را واقع بينانه جلوه دهند ، اما واقع گرايي بيش از حد انتخاب اشتباه براي "هري پاتر" است ، داستاني كه در آن همه چيز ، از جمله مجموعه ها و مكان ها ، بايد كمي ساخته و پرداخته به نظر برسند. اين مدرسه كه از نبردهاي شوم گوتيك از يك درياچه مهتابي برخاسته است ، به نظر مي رسد واقعي مانند Xanadu در "Citizen Kane" باشد ، و راهروها ، سرداب ها و سالن عالي آن ، اگرچه در برخي موارد از ساختمان هاي واقعي استفاده مي كنند ، اما احساس يك جو را ادامه مي دهند تصوير كتاب. در هاگوارتز ، هري دو دوست و يك دشمن پيدا مي كند. دوستان هرميون گرنجر (اما واتسون) هستند كه چهره شاد و فرهاي درهم او هري را در جهت روشن شدن اندكي تحريك مي كند و رون ويزلي (روپرت گرينت) ، همه استعدادهاي گزيده ، خوش شانس و دست نخورده است. دشمن دراكو مالفوي (تام فلتون) است ، كه هر كاري انجام مي دهد ، و علاوه بر اين ، براي اطمينان از اينكه خانه او در پايان سال قرار دارد ، همه چيز را انجام خواهد داد.
داستاني كه يا از قبل مي دانيد ، يا نمي خواهيد بدانيد. آنچه خوب است بدانيد اين است كه بازيگران بزرگسال ، كسي كه از بازيگران انگليسي است ، كم و بيش نقش هاي خود را بازي مي كنند گويي كه آنها را باور داشته باشند. سبك گسترده اي از بازيگري بريتانيا وجود دارد كه در پانتوميم هاي كريسمس ايجاد شده است ، كه براي اين ماده كشنده بود. اين بازيگران اين را مي دانند و فقط به اين سمت خيلي زياد شماره گيري مي كنند. آلن ريكمن را ببينيد كه كلمات او را بيرون مي كشد تا زماني كه به نظر مي رسد آماده براي ضربه محكم و ناگهاني هستند ، اما به نوعي در شخصيت خود باقي مي ماند. مگي اسميت كه هنوز در اوج خانم ژان برودي است ، پروفسور مينروا مك گوناگال است كه تازه وارداني مانند هري را به يكي از چهار خانه مدرسه منصوب مي كند. ريچارد هريس مدير دامبلدور است ، ريش او آنقدر طولاني است كه در يك شعر ادوارد لير ، پرندگان در آن لانه مي كنند. رابي كلترين ، نگهبان بازي ، هاگريد است كه سابقه رفتار نامناسب و روشي براي گفتن چيزهاي بسيار مهم دارد و سپس باور نمي كند كه آنها آنها را گفته است.
براي ايجاد جلوه اي قابل قبول در صحنه هاي اكشن كه از گرانش سرپيچي مي كنند ، به طور سرشار از رايانه استفاده مي شود. خوانندگان كتاب تعجب مي كنند كه چگونه فيلم بازي حياتي Quidditch را تجسم مي كند. اين بازي ، مانند موارد ديگر در فيلم ، كم و بيش همانطور كه من آن را تجسم كردم ، است و من به ياد تئوري استفان كينگ افتادم كه نويسندگان نوعي تله پاتي را تمرين مي كنند ، ايده ها و تصاوير را در ذهن خوانندگان خود قرار مي دهند. (ممكن است دليل اين كه به نظر نمي رسد برخي از فيلم ها كتاب هايشان باشد اين است كه بعضي از تهيه كنندگان آنها را نمي خوانند.) اگر كوييديچ يك سكانس مجازي است ، مجموعه هاي ديگري از جادوگري تقريباً يكسان وجود دارد. يك بازي شطرنج با مهره هاي كشنده در اندازه واقعي. اتاقي پر از كليدهاي پرنده. گودال شاخه هاي شاخك كه قبلاً ذكر شد ، و يك جنگل تاريك كه موجودي نفرت انگيز هري را تهديد مي كند اما توسط يك قنطورس مي ترسد. و سايه هاي تاريك كتابخانه هاگوارتز ، انبارها ، معابر پنهان و سياه چال هايي كه يك روپوش نامرئي مي تواند شما را از چشم دور نگه دارد اما از دردسر دور نماند.

نقد فيلم نحسي ستاره بخت ما

۴ بازديد

داستان: اقتباس فيلم پرفروش ترين رمان جان گرين در حدود دو نوجوان مبتلا به سرطان ، هازل و گوس ، كه عاشق دانستن آنها هستند عاقبت خوشي نخواهد داشت.نقد و بررسي: بيشتر داستان هاي عاشقانه با "پايان مي گيرند" و آنها پس از آن با خوشحالي زندگي مي كردند. اما چه اتفاقي مي افتد كه ممكن است يك روز ديگر زندگي نكنيد؟ آيا با دانستن اينكه وقت شما محدود است ، هنوز عاشق خواهيد شد؟خطا در ستاره هاي ما به كتاب وفادار مي مانيم. آنچه كه مي بيني همانست كه بدست مي آوري. هنگامي كه يك هيزل عملي (شايلين وودلي) در يك گروه پشتيباني كننده سرطان با آگوستوس واترز جذاب (و انسول الگورت) ملاقات مي كند ، جرقه ها پرواز مي كنند. او از فراموشي مي ترسد ، در حالي كه او معتقد است اين امر اجتناب ناپذير است. در شركت او ، او كشف كرد كه جهاني فراتر از بيمارستان ها ، داروها ، درد و سرطان وجود دارد. اشتياق مشترك آنها به كتاب ، ترس هاي مشترك و صحبت هاي صميمانه اين دو را از هم جدا نمي كند ، تا زماني كه مرگ ضربه مي زند ...اگر دوست داريد فيلم هاي خوب ، فرار ، اين براي شما مناسب نيست. گسل در ستاره هاي ما يكي از بي تكلف ترين داستان هاي عاشقانه غم انگيز است كه به روشي گرم كننده قلب روايت مي شود. "گريه نكن چون تمام شد ، لبخند بزن زيرا اين اتفاق افتاد" تقريباً خلاصه داستان را بيان مي كند.اجرايي ترين عملكردها به شخصيت ها عمق مي بخشد و آنها را زنده مي كند. شايلن وودلي درخشان ماليخوليايي است در حالي كه انسل الگورت پيچيدگي هاي شخصيت خود را با بلوغ زيادي به نمايش مي گذارد. اين فيلم درباره گريه بر سر آنچه ممكن است از دست بدهيد نيست ، بلكه يادگيري زندگي با كاري است كه انجام مي دهيد. به هر حال ، اين ترس از مرگ نيست كه شما را تلخ مي كند ، كمبود عشق باعث مي شود.

نقد فيلم سريع و خشن

۱۶ بازديد

سرعت ، آدرنالين و فقدان هوشياري - اين ويژگيهايي است كه مي توان به راحتي در خيابان هاي خياباني توصيف كرد ، يك پديده ورزشي زيرزميني كه پليس را در بعضي از جوامع سرگرم مي كند. همان صفت ها را مي توان براي توصيف فيلم سريع و خشمگين ، فيلم راب كوهن درباره جرم ، پليس در زير زمين و مسابقه خياباني استفاده كرد. با داستاني كه توسط بيشتر نمايش هاي پليس مخفي رد مي شود ، The Fast and the Furious به دنبال ارائه يك روايت قانع كننده با شخصيت هاي تعريف شده نيست بلكه با تعقيب و گريز اتومبيل هاي اكتان بالا كه به دنبال تعقيب مخاطبان است ، به دنبال سرگرمي بينندگان است.

به عنوان يك فيلمساز ، كوهن از اعتبار خارق العاده اي برخوردار نيست (دو پروژه مشهور او جمجمه ها و نور روز) بودند ، بنابراين نبايد جاي تعجب داشت كه سريع و خشمگين الگويي از صداقت هنري نيست. اين فيلم داستان يك پليس مخفي ، برايان (پل واكر) را روايت مي كند كه به يك تيم مسابقه خياباني به سرپرستي دومينيك توورتو (وين ديزل) نفوذ مي كند. اما مسابقه همه اين نيست كه دومينيك به آن مظنون باشد - پليس (پليس) بر اين باورند كه او رهبر باندي است كه كاميون ها را ربوده است. اين كار برايان است كه اعتماد Dominic را بدست آورد ، سپس حلقه جنايات را باز كرد. متأسفانه براي برايان ، او براي خواهر دومينيك ، ميا (جوردانا بروستر) قرار مي گيرد.

داستان بسيار آشنا است و شخصيت ها همه نوع هستند ، اما تكنيك هاي سينمايي كوهن باعث مي شود فيلم The Fast و Furious قابل مشاهده باشد. همانطور كه از عنوان پيداست ، فيلم هرگز از دست نمي رود. بي قرار و پرتحرك ، تند و انفجاري است. اين فيلم از درام هاي با كيفيت بالاتر مانند Pearl Harbor هوشمند نيست ، اما كوتاه تر و سرگرم كننده تر است. اين فيلم "لذت گناهي" دارد كه همه آن را نوشت. اين نوع فيلمي است كه مي توانيد اواخر آن قدم بزنيد ، حدود 90 دقيقه در آن غوطه ور شويد و لحظه اي را كه از تئاتر بيرون مي رويد فراموش كنيد. اين سرگرمي پاپ كورن در خالص ترين آن است. در اينجا هيچ چيز مطلوبي پيش نمي رود.

كوهن در كنار ويرايش به سبك MTV و حركات دوربين راديو اكتيو ، از بازيگران بازيگرهاي كاملاً ناشناخته اما جذاب استفاده مي كند. صورتحساب برتر به وين ديزل ، باريتون كاريزماتيك كه در Pitch Black محكوميت بازي مي كرد و به عنوان شخصيت اصلي صدا مي داد در The Iron Giant بود. ديزل بازيگري است كه بايد تماشا كند - او اين پتانسيل را دارد كه خيلي دور شود. پاول واكر (كه در فيلم The Skulls در كوهن ظاهر شد) چشمگيرتر است ، يك مو بور كوكي كاليفرنياي جنوبي با استعداد بازيگري حداقل. ميشل رودريگز (پيشرو در Girlfight) با استفاده از مارها و جاروها را به عنوان مزيت خوب لتي ، دوست دختر سكسي دومينيك استفاده مي كند. و جوردانا Brewster (سيرك نامرئي) تركيبي از نفس و بي گناهي را ارائه مي دهد. سبك كوهن به طور مداوم هر بازيگر را به بهترين مزيت خود در هر صحنه نشان مي دهد.

نوشتن يك نظرسنجي در مورد چيزي كه بسيار خالي از سكنه است دشوار است. در واقع ، تمام پيشنهادات The Fast and Furious دسته اي از افراد خوش قدم در خيابان ها با اتومبيل هايي هستند كه سريع ، سريعتر و سريع تر مي شوند. به نظر مي رسد وسايل نقليه به همان ميزان جالب است كه زن و مرد آنها را رانندگي مي كنند. يك شخصيت بد يا دو نفر وجود دارد ، يك بازي تفنگ كوچك ، و چند پيروتكنيك ، اما ، به طور كلي ، اين فيلم همه چيز در مورد مسابقه است. و هنگامي كه نوبت به دست آوردن ذات ورزش مي رسد ، ضربات سريع و خشمگين كه توسط چندين دور رانده مي شود. آيا فيلم را توصيه مي كنم؟ فقط اگر در مورد چيزي باشيد كه نبض را بالا ببرد و ذهن را كمرنگ تر كند.